• وبلاگ : ثانيه ها
  • يادداشت : خوابي يا بيدار
  • نظرات : 5 خصوصي ، 32 عمومي
  • آموزش پیرایش مردانه اورجینال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2   3      >
     
    خب فكر كنم بشه اينجوري سربه سر

    تازه بيشترم شد

    موفق باشي

    در اولين نگاه اورا شناخت.

    سپس به اطاق مشاوره باز گشت تا هر چه زود تر براي نجات جان بيمارش اقدام كند. از آن روز به بعد زن را مورد توجهات خاص خود قرار داد و سر انجام پس از يك تلاش طولاني عليه بيماري ، پيروزي از آن دكتر كلي گرديد.

    آخرين روز بستري شدن زن در بيمارستان بود. به درخواست دكتر هزينه درمان زن جهت تائيد نزد او برده شد. گوشه صورتحساب چيزي نوشت. آنرا درون پاكتي گذاشت و براي زن ارسال نمود.

    زن از باز كردن پاكت و ديدن مبلغ صورتحساب واهمه داشت. مطمئن بود كه بايد تمام عمر را بدهكار باشد. سرانجام تصميم گرفت و پاكت را باز كرد. چيزي توجه اش را جلب كرد. چند كلمه اي روي قبض نوشته شده بود. آهسته انرا خواند:

    «بهاي اين صورتحساب قبلاً با يك ليوان شير پرداخت شده است»

    ترجمه دکتر مقدم ...

    عشق بورزيد تا به شما عشق بورزند .

    سلام ساناز جان

    من اومدم

    اين داستان رو يک به يک بخون .

    روزي روزگاري پسرك فقيري زندگي مي كرد كه براي گذران زندگي و تامين مخارج تحصيلش دستفروشي مي كرد. از اين خانه به آن خانه مي رفت تا شايد بتواند پولي بدست آورد. روزي متوجه شد كه تنها يك سكه 10 سنتي برايش باقيمانده است و اين درحالي بود كه شديداً احساس گرسنگي مي كرد.

    تصميم گرفت از خانه اي مقداري غذا تقاضا كند. بطور اتفاقي درب خانه اي را زد. دختر جوان و زيبائي در را باز كرد. پسرك با ديدن چهره زيباي دختر دستپاچه شد و بجاي غذا ، فقط يك ليوان آب درخواست كرد.

    دختر كه متوجه گرسنگي شديد پسرك شده بود بجاي آب برايش يك ليوان بزرگ شير آورد. پسر با تمانينه و آهستگي شير را سر كشيد و گفت : «چقدر بايد به شما بپردازم؟ » . دختر پاسخ داد: « چيزي نبايد بپردازي. مادر به ما آموخته كه نيكي ما به ازائي ندارد.»

    پسرك گفت: « پس من از صميم قلب از شما سپاسگذاري مي كنم»

    سالها بعد دختر جوان به شدت بيمار شد. پزشكان محلي از درمان بيماري او اظهار عجز نمودند و او را براي ادامه معالجات به شهر فرستادند تا در بيمارستاني مجهز ، متخصصين نسبت به درمان او اقدام كنند.

    دكتر هوارد كلي ، جهت بررسي وضعيت بيمار و ارائه مشاوره فراخوانده شد. هنگاميكه متوجه شد بيمارش از چه شهري به آنجا آمده برق عجيبي در چشمانش درخشيد. بلافاصله بلند شد و بسرعت بطرف اطاق بيمار حركت كرد. لباس پزشكي اش را بر تن كرد و براي ديدن مريضش وارد اطاق شد.

    سلام دوستم

    روزي از اين شهر خواهم رفت همچون............ قشنگ بود .

    التماس دعا..........

    سلام.ممنون كه خبرم كردي.اپت عالي بود

    سلام سانازي ناز نازي

    بايد بگم جلوي اين متن و اين عکس کم آوردم

    دمت گرم خيلي خوب بود نه عالي بود

    اين عكس هم خيلي جلوه خاصي به وبت بخشيده

    خيلي خوشم اومد

    از ما كه يادت نرفته ؟

    موفق باشي

    پاسخ

    مرسي نيماي عزيز نظر لطفته خيلي خوشحالم كه از خوندنش رضايت داشتي دوست عزيز (از ما كه يادت نرفته؟) متوجه اين جمله نشدم البته
     <      1   2   3      >