ز آن روز که تو رفتي من نيز در در مرداب غمت فرو رفتم ثانيه ف دقيقه ها و ساعتها در آن مرداب دست و پا زدم و تو
راطلبيدم اما ناگهان مرداب هم از دست من خسته شد با لحني پر از خشم به من گفت او اگر ذره از عشق تو را ميفهميد تا
ابد چون پروانه اي به دورت ميچرخيد اما بدان که او حتي اندکي از عشق تو را رک نکرد پس در اندوه او مسوز .اما حرف دل من جز اين بودسلام دوست عزيز از اينکه هميشه منو مورد لطفت قرار ميدي و سر ميزني متشکرمباز هم وبلاگ پروانه وار بروزه و منتظر شماست اين بار با فريادي از نا اميدي