سفارش تبلیغ
صبا ویژن


ثانیه ها

 

 

 

می خندم به باد
که اغلب بی موقع می وزد
می خندم به ابر
که اغلب بر دریا می بارد
به صاعقه نیز می خندم
که فقط میتواند
چوپان ها را خاکستر کند
و می خندم به ....
تا شاد زندگی کنم
من می خندم
اما دنیا غم انگیز است
واقعا غم انگیز است


نوشته شده در پنج شنبه 86/11/4ساعت 12:53 صبح توسط ساناز نظرات ( ) | |

 
 
 
 
قبل از آنکه ببینمت باورت کردم
قبل از آنکه باورت کنم دوستت داشتم
و قبل از آنکه دوستت بدارم می شناختمت
اما امروز
نگاهت که کردم
غریبه ای را دیدم
که از عمق پنهان ذهن خسته من عبور می کرد
چه خیال احمقانه ای!
تو هرگز شبیه عکس خاطره ام نبوده ای!
دیگر نمی شناسمت
دوستت ندارم
باورت نمی کنم
این
زوال زنده بودن است!!!

نوشته شده در پنج شنبه 86/11/4ساعت 12:34 صبح توسط ساناز نظرات ( ) | |

آینه پرسید که چرا دیر کرده است ؟ نکند دل دیگری اورا اسیر کرده است ؟ خندیدم و گفتم او فقط اسیر من است تنها دقایقی چند تاخیر کرده است گفتم امروز هوا سرد بوده است شاید موعد قرار تغییر کرده است خندید به سادگیم آینه و گفت احساس پاک تورا زنجیر کرده است گفتم ار عشق من چنین سخن مگوی گفت : خوابی سالها دیر کرده است در ایینه به خود نگاه میکنم آه عشق او عجیب مرا پیر کرده است راست گفت آیینه که منتظر نباش او برای همیشه دیر کرده است
نوشته شده در چهارشنبه 86/11/3ساعت 11:15 عصر توسط ساناز نظرات ( ) | |

در میان خاطرات من
کلبه ای هست
تازه از عطر باران
و برق شبنم
در سرزمین مه آلود
در عمق جاده های دور دست
پشت کوهها
و جنگل ها
و دریاها
پشت غم
پشت نیستی
پشت هر آنچه رویش
ذره ای سایه هست
کلبه ای
با جاده های سنگفرش
بوته های گل رز
تمشک های وحشی
عطر گلهای شب بو
عطر گندم
عطر کاج
کلبه ای
برای آرزوهای از دست رفته
برای بعد از ظهرهای خلوت کودکیم
برای ابرهای پراکنده در آسمان آبی
دیوارهای کوتاه
درختان بلند
نقاشی های پر از کوه و رودخانه و پرنده
مدادهای نوک شکسته
خط خطی های پاک شدنی
املاهای بیست
انضباط های نوزده
برای آرزوهایی
در حد یک پرواز
و تخیلی
آن سوی ابرها
در سرزمین پریان جادویی
و تازگی قصه های تکرار شدنی
برای لحظه غروب خورشید
که سایه مرا
به اوج برساند
برای طلوعش
از پشت حصارها
برای آن بی خبری
که همه چیز بود
و در پشت یک خم ناپدید شد
در پشت قد کشیدن
فهمیدن
و تلخی واقعیت را
مزه کردن
برای آغاز شکست
آغاز سقوط
آغاز باور نکردن ها
ندیدن ها
نشنیدن ها
آغاز دردی
به عظمت دوست داشتن
به عظمت خواستن
و نتوانستن
این
سرنوشت من است.


نوشته شده در سه شنبه 86/11/2ساعت 3:11 صبح توسط ساناز نظرات ( ) | |

<   <<   11   12   13   14      

انجمن گفتگوی وبلاگنویسان ایران